گنجشکی به خداگفت:لانه ی کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی ام و سر پناه بی کسی ام بود . طوفان تو آن را ازمن گرفت . کجای دنیای تورا گرفته بودم ؟...
خدا در جواب گفت :
ماری در راه لانه ات بود . بادرا گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تواز کمین مار پرگشودی.
چه بسیار بلاها که به واسطه ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخواستی ...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0